بهشت خدا...
پایان سخن بهشتیان...آغاز کلام (خدا)ست!خداوندا آرامشی عطا فرما...تابپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم×آمین×
درباره وبلاگ


سلام این وبلاگ منو دوستمه برای پر کردن خلا دوریمون.امیدواریم مورد قبول شما واقع بشه.



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 41536
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 41536
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


l




نويسندگان
ونوس و پارادایس

 
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

چگونگی محاسبه نرخ تورم:

ابتدا لازمه که تعریفی از خود تورم داشته باشیم:

تورم زمانی رخ میده که مقدار موجودی کالا کم شده و

مقدار تقاضا افزایش یافته.یعنی یه نوع ناهمگونی در عرضه

و تقاضا و نقدینگی موجود در بازار.به عنوان مثال وقتی که تو پول

کافی واسه خرید داری,اما کالا یا خدمتی رو که میخوای بخری کمه

درین صورت تورم بوجود میاد و اگه حادتر بشه؛بازار سیاه به وجود میاد

طوری که تولید کننده یا فروشنده عرضه محصول رو کم و یا قایم میکنن تا به

قیمتی بالاتر بفروشن.

چگونگی محاسبه:

دولت میاد یه سالو به عنوان سال پایه درنظر میگیره,

و نسبت درصد تغیرات 359 کالاو خدمت ضروری رو از ابتدای سال پایه

تا پایان سال جاری محاسبه میکنه و این کالا و خدمات به 12 گروه اعم از:خوراک

پوشاک-مسکن-تحصیل-تفریح و..تقسیم میشن.مثال:

قیمت خودکار که یک کالای ضروریه در سال 200:88تومن بوده،توسال 89به 225تومن میرسه

این 25تومن میشه %12.5 از نرخ قیمت سال88.پس نرخ تورم خودکار در یک سال %12.5بوده.همینطور بقیه

کالا و خدمات رو محاسبه میکنن.

البته دولت عزیز ما میاد درصد تغیرات کالای ضروری رو با غیرضروریمحاسبه میکنه

که میگه:نرخ تورم سال 89>>11%.درحالیکه %49.5بوده

تورم=Inflation

نویسنده:پارادایس

 
جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

ارگونومی

واژه "مهندسی انسانی" مترادف است با "ارگونومی" که یک واژه

یونانی است به معنای زیر به کار میرود:

 به تحلیل روابط انسان،ماشین و محیط او می پردازد و طراحی وسایل

ودستگاه های مورداستفاده را به گونه ای پیشنهاد می  کندکه راحتی،ایمنی

و بازدهی را بالا برده و دشوار ناشی از کار را در جهت مدیریت بهبود می بخشد.

به عبارت ساده تر:

در واقع دیدگاه صاحب نظران این تئوری بر اینست:که چون انسان دارای ارزش والایی بعد روحی

و جسمی بوده بنابراین نباید برای تولید بیشتر انسان را استثمار کرده و از او چون یک ابزار جهت پیشبر

اهداف خود استفاده کرد.

هدف ارگونومی:

ارگونومی میخواهد شرایط فیزولوژی محیط کار را با انسان هماهنگ

کند نه انسان را با محیط!

حتما در رابطه با طرح تولید پراید با شرایط مهندسی جدید شنیده  اید!

به عنوان مثال:

این مهندسی میخواهد صندلی-فرمان- داشبرد- گیرباکس و...را در طرحی نو به

صورتی که آسایش راننده را فراهم کند،ارائه دهد.

این علم نوپا یک علم میان رشته ای است که از علومی چون:

جامعه شناسی-روانشناسی-زیست-پزشکی-طراحی صنعتی-

بازرگانی-کامپیوتر- آنتروبیومتری-کالبدشناسی و..بهره میگیرد.

نویسنده:پارادایس

 
جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 10:16 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

Kasper

بچه این کاسپر محبوب ترین حیون خونه گی من

من خیلی دوس دارم بازم یه همستر داشته باشم

اما مگه مامانا میزارن!

این کاسپر من خیلی وقته که از دنیا رفته دلم براش

تنگ شده

آخه اون خیلی بازیگوش بودو خنده هر آدمی رو در

میاورد.حالام که اشک منو...

بازم میخرم!

نویسنده:پارادایس 

 
پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 12:9 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

 

توروحتی تورویامم ندیدم
ولی یه عمرجات خالیه پیشم
ندیدمت چه احساس غریبی
ندیدموبرات دلتنگ می شم!
فقط بگو کدوم هفته کدوم روز
کجا منتظر رسیدنت شم؟
می خوام کاری بدم دست خودم که
 خودم بهونه ی رسیدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو
که یه عمر برامون نمیاره
چه بوی نرگسی میپیچه اینجا
اگه این بادسرگردون بذاره
بیا تا کفترا دورت بگردن
براشون هرقدم دونه بپاشی
چراغون میکنم پس کوچه هارو
شایدقسمت بشه این جمعه باشی
فقط بگو کدوم هفته کدوم روز
کجامنتظر رسیدنت شم...؟
 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 12:8 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

*تولدت مبارک*

روز  تولد  تو  میلاد  عشق  پاک  است

******

برای شکر این روز پیشانیم به خاک است

سعیدجون پیشاپیش روز تولدت رو تبریک و

شاد باش میگم ،ایشاا...همیشه  شاد و

خوشحال تو جمع خونه واده روزای خوبی رو

سپری کنی...

ایشاا...

   

    

1369/11/27

نویسنده:پارادایس

 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

خدایا! خوش به حال بنده هایی که هیچی ندارنوهمه چی دارن!!!هیچی ازبدیاوهمه چی از خوبیا!

خدایا! خوش به حال بنده هایی که دربندنو آزادن!!!دربند تو وآزاد از این دنیا!

خدایا! خوش به حال بنده هایی که چه باشنو چه نباشن واسه خودشون فرقی نداره اما واسه اطرافیانشون خیلی فرق داره!!!

خدایا! خوش به حال بنده هایی که تا آخرعمر،تو هرشرایطی توکنارشونی!!!چه لبخند بزننوچه گریه کنن!

خدایا!خوش به حال بنده هایی که میبخشن حتی خوبیای دیگرانو به خودشون!

مثل این بنده ها تو دنیای تو خداجون خیلی کم وشبیه اونا بودن خیلی سخته!

آخه ما بنده ها با یه دنیا بدی میخوایم مهربون باشیم!با این همه آزاد بودن ورها بودن میخوایم دربندتوباشیم!میخوایم زنده بمونیم به هرقیمتی شده اما دیگران واسه مردنمون لحظه شماری میکنن!دست رد به سینه ی خیلیا میزنیمو میخوایم دست رد به سینمون نزنی!نمیبخشیم حتی واسه یه باربدی کسیو و میخوایم تو ماروببخشی!

خدایا!خوب بودن؛بنده بودن؛تاابدزنده بودن وبخشیدنویادمون بده!!

نویسنده:ونوس

 

 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

 بی تودر دامان غم افروختم

کاش میدانستی آخرسوختم

شددرآخرعشق دامن گیر من

پاره می گردد شبی زنجیرمن

می شوم آزاد ازدست زمان

میروم بی حول ازکون ومکان

روح من پرمیکشد ازتن جدا

میشوم آزاد همچون یک صدا

خوب درگوش تو می پیچم شبی

می شویم عاشق برای هم شبی

چشمهای تو تمام هست من

می شود آن شب خمارومست من

می کشم سر جرعه ای از عشق را

می کنی بازی برایم عشق را

می نشیندخنده برلبهای تو

می شوم عاشق تروهم پای تو

دورمی گردد زمن این غصه ها

خوب میدانم شبیه غصه ها

یک شب از این فاصله دل می کنم

از شعف از عشق توجان میکنم

می درم این جامه ی  تنهاییم

میشوم بیگانه با تنهاییم

می شوم آشفته آرامم کنی!

می شوم دیوانه تا رامم کنی!

دور میگردم چونور از سایه ها

می شوم در نورتو غرق خدا

دستهای عشقمان بالین ما

دیدی آخرعشق شد تسکین ما

ازتومن خواندم که شعرم ناب شد

همچو عشق سبزمان نایاب شد

اینم برای پارادایس مهربون...

نویسنده:ونوس

 

 

 
سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

 

کاش

 

کاش خدا هزاااااااااااااارتا جون بهم میداد، بی نهایت جون داشتم تا واسه اونایی

 

که دوسشون دارم فدا کنم،اونقد بهم قدرت میداد تا بتونم هروقت که میخواستم از

 

زمین کنده میشدم

تو آسمونا میرفتمو تو هر وجبش یه جون میکاشتم.یه باغچه به وسعت آسمون

 

خدا درست میکردم تا هر وقت کسی جون میخواست خدارو صدا میزد وخداهم

فرشته هاشو ندا ... که برید از باغچه جون یه دونه برداریدو به اونی که نیاز داره

برسونید.اونوقت فرشته هاشم جون منو تو یه هاله مقدس میذاشتنو اونو تو کالبد

 

دیگری میریختن تا (جون) دوباره میگرفت.کاش

 

کاش خدا بعضی وقتها قدرت فاعلی شافی بودنشو به ما آدما میداد

که نائب فاعل نباشیم!که میشدیم خود فاعلو مستقیم شفا میدادیم .دلم گرفته ازخودم

 

راضی نیستم،از خودم!!که انقد بی مصرفم که انقد ناتوانم که نمیتونم هیچ کاری بکنم

 

 

دلم میخواد اونیو که به آبجی الی گفتم به حقیقت تبدیل میشد..دلم میخواد نباشم تا دیگری

 

باشه!باشه چون بودنه اونا یعنی بودن من!چون من از خودم خسته ام، فقط از خودم

نویسنده:پارادایس