بهشت خدا...
پایان سخن بهشتیان...آغاز کلام (خدا)ست!خداوندا آرامشی عطا فرما...تابپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم×آمین×
درباره وبلاگ


سلام این وبلاگ منو دوستمه برای پر کردن خلا دوریمون.امیدواریم مورد قبول شما واقع بشه.



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 41536
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 41536
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


l




نويسندگان
ونوس و پارادایس

 
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

ما همیشه

صدای بلندرا میشنویم

......پررنگ هارا میبینیم.....

........سخت هارا میخواهیم.........

.....غافل ازاین که خوبها.....

....آسان می آیند....

..بی رنگ میمانند..

وبی صدا میروند!

نویسنده:ونوس

 
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:59 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

****

**********

تنها امیدزندگیم این بهانه است

شاید که روزی ازخیال تو تنهاگذرکنم

میدانم این امید،یک امیدواهی است!!!!

امابدون این امیدچگونه به سر کنم؟؟؟!!!!

ای لحظه هایم ازتوسرشار،با خیال باش

شاید خیال تو،این سوها سفرکند!!

**********

****

نویسنده:ونوس

 
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

...

..........

..................

کاغذوخودکارمن آماده است 

بازهم ذهنم برای یک نوشته خالی است

گرم شدازیادتواحساس من،بازهم چشمان تودریادمن

بازهم ویرانی احساس من،بازهم شورونشاط زندگی

بازهم بی میلی وآوارگیِِِِِچشم هایت باز هم زیبا شدست

یا که شایدقلب من بینا شدست!!؟؟

چشمهایت روزاول اینچنین زیبانبود

راست میگویی،دل من هم چنین شیدانبودِِِِ

راست گفتی تودلم شیدا شده!

.......از فراق چشم تو......

عاشق تراز لیلی شده!

...............

........

....

..

.

نویسنده:ونوس

 
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

 

قوری احساسم

پرشده از چای خیال،باطعم تو!!

روی حرارت این عشق به جوش آمده!!

ولی هیچ کس آن را حتی برای مزمزه کردن هم نریخت!!

ناگهان دست زمان،قوری احساس مراخالی از چای خیال توکرد!!

حالا من مانده ام وتفاله های عشق تو!!

میدانم این تفاله های عشق

درون من خواهندگندید!!!

واین احساس من است

که خواهدگندید!!

نویسنده:ونوس

 

 
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:16 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

 

 

آدم که تنها باشه

 

حتی حوصله ی نوشتنم نداره

 

تنهایی یه حسه،حقیقت نداره!

 

اینو به خودت میگی تا دلگرم بشی!

 

اما حقیقت,تنهایی ما آدماست!

 

من تورا دوست دارم وتو دیگری را

 

ودیگری دیگری را!!!

 

ودراین میان همه

 

 تنهاییم!!! 

 

...

 

..

.

نویسنده:ونوس

 
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

الی

تو رفتی!

امـــــــــــــا...

خودت نرفتی!!!!!!

دیشب خبر دادی که من

میرم واسه همیشه!خونســرد

خونســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

ساده و بی اعتنا گفتم:بهترین کارو کردی!برو به

سلامت!خداحافظ.اما  ساده نبود!نمیدونم اینارو روزی می_

خونی یا نه! ولی بدون زنداداش!!!اگه رفتی اگه فراموش شدی

پس بدون اونجا جای تو نبود!!!!اونجا انقـــــــــــــــــــد کوچیک بود انقد

تنگ و تاریک بود که ظرفیت پذیرش تو رو نداشت!خورده نگیر!!!!!!!!

آره! اونجا جـــــــــــــای تو نبــــــــــــــــــود، چون اونجـــــــــــــــــا

قلب داداش من بود!

از حرصم نخواستم جوابتو بدم که چرا میخوای بری؟!چرا؟

مانعت نشدم!چرا؟خواستم بری بی بهونه تا یه نفر

یادش بی اُفته که چرا تنها شده!؟!؟!چرا گم

شده؟چرا دیگه هیچکی بهش توجه

نداره؟چرا آسمونش سیاه ش_

ده؟راستی چرا؟؟؟؟؟؟

چرا داداش مـــن

تنـــها

شده؟

نویسنده:پارادایس

 
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

تکرار

خسته میشم وقتی میبینم این همه آدم

اطرافمه و کسی منو نمیبینه، خسته میشم  وقتی

میبینم  با این همه آدم تو این دنیا غریبم، خسته میشم از

تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!

اگه تنهای تنها بودم غصه نمی خوردم!اگه این همه آدمــــــــــــــــ نبود غصه

نمی خوردم،خسته نمی شدم!تکرار روزا و شبایی که هی تکرار میشن و تکرار میشن

و تــــــــــــــــکرار،آدمو خسته میکنه،آدمو بــــــیذار میکنه از  ادامه.بعضی وقتا دلم

میخواد برم پیشه یکی که منو درکم کنه!کسی که مث من تنهاس!کسی

که منو ازین یکنواختی در بیاره!اما به این نتیجه میرسم که:وقتی

هم من تنها باشم هم یکی دیگه میفهمم پس تنها

نیستم.با اینکه من تنها تنهایِ دنیا نیستم

اما بازم تنهاترین تنهایِ دنیام!!!

راستی!!! توام تنهایی؟!؟

نویسنده:پارادایس

 
سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

سکوت صدای بی خبران!

کاش صدای دلم را میشنید کسی،من وتو ما هستیم،

دور از هم ودریاد یکدیگر...کاش دراین پیکار،دست هایت مرحم زخمم بود

وچشم های عاشقت...موج میزند درنگاهت احساس،دلم تنگ شده دیوانه شده ام.

دورازیار نشسته امو ازخود بیگانه شده ام من!کاش قاب دل من جای چشمان قشنگت را داشت.

همه ی زندگیم طی شده با ای کاش!

کاش این ای کاش ها محومیشد،ای کاش!

دیگر حتی نوشته هایم با من یاری نمیکنند،قافیه ایی نیست.

دیگرانگارکسی عشق را باور ندارد.حتی عاشقان هم عشق را زیر پا له می کنند

وصدای نعره ی دلخراشش را نمی شنوند...

عاشقند!میخواهند عاقلانه عاشق باشند!جای بسی تامل است!؟

نمیتوانند،هرگز!قربانی این کشف جدید عشق است عشق...

افسوس؛افسوس برای دلهایمان که خیال عاشقی درخود دارند!

افسوس برای چشم هایمان که منتظرند ولی به انتظارخودشک دارند!

افسوس برای دست هایمان که سرد اندو یخ زده،وباخودمیگوییم:هواسرداست!

من درتابستان دست هایم سرد است!

من دروصال منتظرم!

من دلم هیچ خیالی ندارد!

شایداصلا من دل ندارم!

نویسنده:ونوس