بهشت خدا...
پایان سخن بهشتیان...آغاز کلام (خدا)ست!خداوندا آرامشی عطا فرما...تابپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم×آمین×
درباره وبلاگ


سلام این وبلاگ منو دوستمه برای پر کردن خلا دوریمون.امیدواریم مورد قبول شما واقع بشه.



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 41530
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 41530
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


l




نويسندگان
ونوس و پارادایس

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

دلم میگیره

دلم میگیره وقتی حتی نگات سهم من نیست...

دلم میگیره وقتی هرگزگرمای دستاتوحس نکردم...

دلم میگیره وقتی حتی خستگیات،حتی غصه هات سهم من نیست...

دلم میگیره وقتی میفهمم تنها خیال تمام زندگیه منه...

حتی گاهی روزهـــــــــا صدات هم سهمم نمیشه...

 حتی حرفای دلنشینت دیگه سهم من نیست...

من همین نوشته هام وچشمای تو دیگه بی تاب خوندن من نیست!...

دلم تنگه برای تو...

برای تو

تویی که باعث دلتنگیامی...تویی که توی نوشته هام غرق میشدی طوری که حس میکردم تو خودمنی...

لعنت به این دنیا...

لعنت به هرچیزی که ازمن دورت میکنه...

همیشه سعی میکردم خودخواه نباشم،اما حالا هستم برای تو...!

اما نمیتونم،تو بخندمن هم...توبخندهمه من!

به تو افتخارمیکنم.به عشقمون افتخارمیکنم.عشقی که کشندس!

تنها تو میدونی چقدردوست دارم...فقط خودت

حتی اگه تمام دنیا فکرکنند که ما عاشق نیستیم مهم نیست!مهم تویی که بفهمی نفسم میگیره تو هوایی که نفسهات نیست...

 

واقعاخون تو رگ آدم بجوش میآد وقتی

وقتی به مقدساتت توهین کنن!به عقایدت

به روش  و راه و رسم زندگیت،افکارت،هدفت.

ساده گرفتن این قضیه از طرف ما ریشه دربی تفاوتی

نسبت به ریزترین مسائل اعتقادیِ.افرادی که تصمیم به این

کار میگیرن،قبــــــــلاپیشنیاز های این عمل قبیح رو انجام دادن

که الان به آسونی هرچه تمام تر اینکارو میکنن.کم کم و بدون اینکه

ما بفهمیم از طریق رسانه هاشون افکار و عقاید شیطانی که مد نظرشونه

به ما طزریق میکنن و مارو انقد بی دستوپا دیدن که شدیم موش آزمایشگاهیشون

.با خودمون که تعارف نداریم!کاش رسانه های درپیت جمهوری اسلامی انقد قدرت نفوذ

داشت که بشه گفت ما هم داریم واسه اعتقاداتمون میجنگیم،نه تنها ایران بلکه کل کشورهای

اسلامی به اندازه امریکا قدرت نفوذ رسانه ایی ندارن و همینه که باعث میشه اینجور اتفاقات

تلخ و زشتی رخ بده.به امید روزی که منجی موعود دنیارو از عدل و احسان پر کنه که دیگه به محمّد(ص) توهین نشه.

*آمین*

 
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

خدایا...

خودت کمکشون باش!

حادثه تلخ زلزله آذربایجان روح و قلب ما ایرانی رو به درد آورده،

خدایا خودت تسکینی باش واسه قلب بیقرارشون.

هرکدوم از ما میتونیم هرچقد کم حتی به اندازه 10 تومن با ارسال پیام

بدون متن به 200090 ابراز همدردی کنیم.

توروخدا یه لحظه یه لحظه خودمونو جای اونا بزاریم.

 
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:بهشت خدا زمستان گرم, :: 17:59 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

ساده بگم!

شده بعضی وقتا همـــــــه چی!همه چی براتون بی معنی بشه؟!

فرقی نمیکنه کی هستی چی هستی کجایی کجای دنیا وایسادی

هدفت چیه،حتی اسمت،اسمتم برات بی معنا میشه.چطور بگم؟اصلا

تهی میشی!پوچ مطلق!گنگ!انگار خوابی اما نیستی!دوس داری بخوا_

بی و بیدار شی ببینی همه چی مث سابقِ،هنوز عاشق اسمتی هدف

داری.

میدونی؟:منتظر یه اتفاقی یه حادثه یه تلنگر که تورو به دست خودِ واقع_

یت بده!الان من دقیقا همین حالو دارم.امیدوارم که هیچکی اینطوری نباشه

و منم زودتر ازین حالو هوا در بیام.

راستی روزه نمازتونم قبوووووووووول.

 
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

دلم میخواددادبزنم

دوستت دارم

امادادم این آدما نمی فهمند!

 
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

دلم میخواددادبزنم

دوستت دارم

امادادم این آدما نمی فهمند!

 
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:دلتنگی,عشق,امید, :: 11:26 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

نمیدانم،نمیدانم چگونه این دلتنگی رابه سر ببرم!

اگرتومیدانی به من بگو...به من بگو چگونه نفس میکشی وقتی نفست فرسنگ ها باتوفاصله دارد؟

چگونه زندگی میکنی وقتی جانت دردوردست ها تنهای تنها چشم به راهی بی انتها دوخته است؟

به من بگوچگونه شب را سحرمیکنی وقتی آغوشت ازسردی زمانه یخ بسته؟

به من بگوچگونه لبخندمیزنی وقتی اشک راه نگاهت رابسته است؟

به من بگوعشقم !چگونه آسوده ایی دراین شکنجه گاه؟بگوتاآرام گیرم چون تو!

بگوگرچه میدانم پاسخت سکوت است،سکوتی آرام ونگاهی پرتلاطم ونا آرام.

میتوانم،بعداین همه مدت، میتوانم سکوتت رابشنوم ونگاهت را بخوانم

واین لحظه آرام میشوم ازپاسخی که به تشنگی چشمانم داده ایی.

آرام میشوم ازنوری که ازچشمانت برقلبم میتابد،آرام میشوم ازنورامیدچشمانت.

 
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : ونوس و پارادایس

به نظر شما بدترین دردتودنیا چیه؟؟؟ 

......؟؟؟؟

....؟؟؟؟

؟؟؟

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد